مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

نام تمامی پرنده‌هایی را که در خواب دیده‌ام،
برای تو در این جا نوشته‌‌ام...
نام تمامی آنهایی را که دوست داشته‌ام،
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خوانده‌ام،
و دستهایی را که فشرده‌ام،
نام تمامی گلها را
در یک گلدان آبی،
برای تو در این‌جا نوشته‌ام...
وقتی که می‌گذری از این‌جا،
یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن!
من نام پاهایت را برای تو در این‌جا نوشته‌ام...

۲ مطلب با موضوع «ولادیمیر مایاکوفسکی» ثبت شده است

و تو، آیا توانستی؟

 

بیدرنگ من لکه دار کردم نقشه روزمرگی را،
رنگ پاشان از لیوانم؛
من نشان دادم بر بشقاب ژله
سراشیب آرواره های اقیانوس را.
بر پولکهای یک ماهی کنسرو
من رمز گشودم از فراخوان لب های نو.
و تو، آیا توانستی
تصنیفی بسازی،
برای فلوت زدن با لوله فاضلاب؟

((ولادیمیر مایاکوفسکی))

((مترجم: شهاب آتشکار))

ابر شلوار پوش

 

فکرتان خواب می بیند

بر بستر مغزهای وارفته

خوابش نوکران پروار را ماند

بر بستر آلوده

باید برانگیزم جُل خونین دلم را

باید بخندم به ریشها

باید عُنُق و وقیح

ریشخند کنم

باید بخندم آنقدر

تا دلم گیرد آرام

((ولادیمیر مایاکوفسکی))

((مترجم: م. کاشیگر))