مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

نام تمامی پرنده‌هایی را که در خواب دیده‌ام،
برای تو در این جا نوشته‌‌ام...
نام تمامی آنهایی را که دوست داشته‌ام،
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خوانده‌ام،
و دستهایی را که فشرده‌ام،
نام تمامی گلها را
در یک گلدان آبی،
برای تو در این‌جا نوشته‌ام...
وقتی که می‌گذری از این‌جا،
یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن!
من نام پاهایت را برای تو در این‌جا نوشته‌ام...

۲ مطلب با موضوع «توماس ترانسترومر» ثبت شده است

مادریگال

میراثِ من جنگلی‌ست تاریک؛ که به‌ندرت به آن می‌روم.

اما روزی فرا خواهد رسید که مردگان و زندگان جا عوض می‌کنند.

آن گاه جنگل به جنبش درمی‌آید. ما بی‌امید نیستیم.

سخت‌ترین جُرم‌ها لاینحل باقی می‌ماند به‌رغم تلاشِ پلیس‌های بسیار.

همین طور جایی در زندکی ما عشقِ بزرگِ لاینحلّی وجود دارد.

میراثِ من جنگلی‌ست تاریک اما من امروز در جنگلی دیگر راه می‌روم، جنگل روشن.

همه‌ی جاندارانی که می‌خوانند پیچ و تاب می‌خورند می‌جُنبند و می‌خزند!

بهار است و هوا بس نیرومند.

من فارغ‌التحصیلِ دانشکده‌ی فراموشی‌ام و همان‌قدر دست خالی‌ام که پیراهن بر بندِ رخت.

((توماس ترانسترومر))

((مترجم: مرتضی ثقفیان))

برف می بارد

خاک‌سپاری‌ها از راه می‌رسند

یکی پس از دیگری

هم‌چون تابلوهای راهنما

وقتی به شهری نزدیک می‌شویم .

چشم می گردانند هزاران انسان

دراین سرزمین سایه‌های بلند

پلی پا می‌گیرد

آرام آرام

یک‌راست در فضا

((توماس ترانسترومر))

((مترجم: خلیل پاک نیا))