مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

نام تمامی پرنده‌هایی را که در خواب دیده‌ام،
برای تو در این جا نوشته‌‌ام...
نام تمامی آنهایی را که دوست داشته‌ام،
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خوانده‌ام،
و دستهایی را که فشرده‌ام،
نام تمامی گلها را
در یک گلدان آبی،
برای تو در این‌جا نوشته‌ام...
وقتی که می‌گذری از این‌جا،
یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن!
من نام پاهایت را برای تو در این‌جا نوشته‌ام...

۱ مطلب با موضوع «گاوین بنتاک» ثبت شده است

 

((ایکور))
 

امروز بر کف دست راستم کپکی بود.
▫️
ایکاروس! ایکاروس!
چرا آنگاه که از میان ابرهای باران‌خیز به درون سایه‌های آن دریای سبز سقوط کردی
رساتر فریاد برنیاوردی؟
چرا بر جایی نیفتادی که هیچ یک از ما
هرگز نتوانیم خون و استخوانِ روی سبزه‌ها را فراموش کنیم؟
ایکاروس! ایکاروس!
در سر چه اندیشه‌ای داشتی وقتی به میان ابر باران‌خیز شیرجه می‌رفتی؟
آیا چشم‌هایت از خون تهی شده بودند،
و دندان‌هایت از جریان تند هوا یخ زده بودند؟
سرخ و سفید است خاطراتِ سقوط‌های بزرگ
سرخ و سفید است اذهانِ شاهدان.
سرخ و سفید است چشم‌ها،
و سفید است گونه‌هایی که زمانی گلی بود.

 ...

((شاعر: گاوین بنتاک))

((مترجم: احمد میرعلائی))

برای خواندن بقیه شعر و دانلود فایل pdf به ادامۀ مطلب مراجعه کنید...