((ایکور))
امروز بر کف دست راستم کپکی بود.
▫️
ایکاروس! ایکاروس!
چرا آنگاه که از میان ابرهای بارانخیز به درون سایههای آن دریای سبز سقوط کردی
رساتر فریاد برنیاوردی؟
چرا بر جایی نیفتادی که هیچ یک از ما
هرگز نتوانیم خون و استخوانِ روی سبزهها را فراموش کنیم؟
ایکاروس! ایکاروس!
در سر چه اندیشهای داشتی وقتی به میان ابر بارانخیز شیرجه میرفتی؟
آیا چشمهایت از خون تهی شده بودند،
و دندانهایت از جریان تند هوا یخ زده بودند؟
سرخ و سفید است خاطراتِ سقوطهای بزرگ
سرخ و سفید است اذهانِ شاهدان.
سرخ و سفید است چشمها،
و سفید است گونههایی که زمانی گلی بود.
...
((شاعر: گاوین بنتاک))
((مترجم: احمد میرعلائی))
برای خواندن بقیه شعر و دانلود فایل pdf به ادامۀ مطلب مراجعه کنید...