"شهر کوچک ما" نام یکی از داستانهای احمد محمود در مجموعهداستان "پسرک بومی"، چاپ شده در سال 1350 میباشد.
((شهر کوچک ما))
بامداد یک روز گرم تابستان آمدند و با تبر افتادند به جان نخلهای بلندپایه.
آفتاب که زد، از خانهها بیرون زدیم و در سایهی چینههای گلی نشستیم و نگاهشان کردیم. هربار که دار بلند درختی با برگهای سرنیزهای تودرهم و غبار گرفته، از بن جدا میشد و فضا را میشکافت و با خشخش بسیار نقش زمین میشد "هو" میکشیدیم و میدویدیم و تا غبار شاخهها و برگها بنشیند، خارکهای سبز نرسیده و لندوکهای لرزان گنجشکها را، که لانههاشان متلاشی میشد، چپو کرده بودیم و بعد...
((احمد محمود))
بقیۀ داستان را در ادامۀ مطلب بخوانید...