مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

نام تمامی پرنده‌هایی را که در خواب دیده‌ام،
برای تو در این جا نوشته‌‌ام...
نام تمامی آنهایی را که دوست داشته‌ام،
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خوانده‌ام،
و دستهایی را که فشرده‌ام،
نام تمامی گلها را
در یک گلدان آبی،
برای تو در این‌جا نوشته‌ام...
وقتی که می‌گذری از این‌جا،
یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن!
من نام پاهایت را برای تو در این‌جا نوشته‌ام...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حراج آمریکایی عزیز نسین» ثبت شده است

برگرفته از کتاب هفته شماره ۱۸ (۲۲ بهمن ۱۳۴۰)


((حراج آمریکائی))


پریروز صبح آمد سراغم: «-هنوز که تو رختخوابی.»
«-هوا سرده... بخاری هم که خبری نیست.!.»
«-پاشو یه چای داغ بخور گرمت می‌شه.»
«-گاز نیست،‌ تازه اگر گاز هم باشه قند و چایش نیست.»
«-تو اصلن آدم‌بشو نیستی،‌ می‌خوایی فورن پولدارت بکنم.»
«-من دل و دماغشو ندارم، تو هم شوخیت گل کرده.»
«-جدی می‌‌گم، می‌خوایی در ظرف ده روز پولدارت بکنم؟»
بقیه داستان را می‌توانم به راحتی برایتان بگویم: پیشنهاد کمال را قبول کردم رفتیم منزل پدرم. برو بچه‌ها را به یک ترتیبی دک کردیم. کمال یک کامیون آورد در منزل هر چی اثاث کهنه و خرت خورت تو خونه بود بار کامیون کردیم و بردیم منزل من. بیچاره پدرم به خیال این‌که خانه را دزد زده این در و آن در دنبال دزد می‌گشت...
روز بعد اعلانی که کمال تهیه کرده در جراید منتشر شد:...


((عزیز نسین))

بقیۀ داستان را در ادامۀ مطلب بخوانید...