مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

نام تمامی پرنده‌هایی را که در خواب دیده‌ام،
برای تو در این جا نوشته‌‌ام...
نام تمامی آنهایی را که دوست داشته‌ام،
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خوانده‌ام،
و دستهایی را که فشرده‌ام،
نام تمامی گلها را
در یک گلدان آبی،
برای تو در این‌جا نوشته‌ام...
وقتی که می‌گذری از این‌جا،
یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن!
من نام پاهایت را برای تو در این‌جا نوشته‌ام...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خداحافظ تهران مرضیه ستوده» ثبت شده است


((خداحافظ تهران))


تهران ــ سه‌راه شکوفه ــ آغوش عمه

عمه فاطی گفت: خواب بابات زیر پلک‌های تو، بوی تن‌ات بوی تن‌ام بوی بابات.
هنوز بعد از سال‌ها، من و عمه انگار پیمانی سری، مرگ بابا را که یکهو ورپرید، باور نداریم. و مرز بین خیال و واقعیت، همزمان در آغوش هم، پنهان از چشم دیگران، مخدوش می‌شود و لذت ناب سرگیجه‌آوری دارد. زندگی این است یا آن؟

بگذار از اول بگویم. از‌‌ همان اول که در فرودگاه آمستردام، سوار هواپیمای ایران ایر شدم.
اما قبل از گفتن احتیاج به محبت شما دارم ــ که محبت حالی شریف است. که پیش‌داوری نکنی که چون بیست ‌سالی است از وطن دور بوده‌ و در ممالک فرنگان ساکن بوده‌ام، وطن فروش شده‌ام و باقیِ قضایا…


((مرضیه ستوده))

بقیۀ داستان را در ادامۀ مطلب بخوانید...