مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

نام تمامی پرنده‌هایی را که در خواب دیده‌ام،
برای تو در این جا نوشته‌‌ام...
نام تمامی آنهایی را که دوست داشته‌ام،
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خوانده‌ام،
و دستهایی را که فشرده‌ام،
نام تمامی گلها را
در یک گلدان آبی،
برای تو در این‌جا نوشته‌ام...
وقتی که می‌گذری از این‌جا،
یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن!
من نام پاهایت را برای تو در این‌جا نوشته‌ام...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درد پنجم» ثبت شده است

برگرفته از کتاب جمعه سال اول شماره ۲ (پنج‌شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۵۸)


((درد پنجم))


□خانه جناب سروان ـ روز دوشنبه
.... ماه‌جبین خانوم را می‌گوئید؟ پنج تا دختر دارد. ماشاءالله. بزرگه را دو سه سال است که شوهر داده. خدا اقبال بدهد! دومی همینطور مانده است. سومی و چهارمی هم رفته‌اند پی بختشان.
پنجمی که هنوز درس می‌خواند. ثریا از همه‌شان گِل و نمکدارتر و مقبول‌تر است‌ها، اما مانده است دیگر. دریغ از یک خواستگار که در خانه را بزند! بگو حتی به ‌بقال و چقال و زنْ مُرده هم راضی‌اند. یعنی خدا فقط به ‌آدم پیشانی بدهد. اولی را که نگو: یک ریخت و روزی! از همه‌شان هم خوش‌شانس‌تر...


((امیرحسن چهل‌تن))

بقیۀ داستان را در ادامۀ مطلب بخوانید...