این شعر، برگرفته از کتاب هفته شماره 17 یکشنبه، 8 بهمن ماه 1340
((تنها، پشت درها))
… و او دیوانهای تنهاست در زنجیر صد آواز
و گاهی چون شعاع صبح میریزد به روی بسترش خاموش
و او آرام میآید به سوی نور
و دستی میکشد بر صبح و بر خورشید و بر نور
و میخواهد بگرید یا بخندد در میان نور
و میخواهد بمیرد یا بماند در میان نور.
و گاهی در سکوت وحشی خورشید و خاک و انزوا،
در مشتهایش پنجهٔ صد شیر میروید،
و او میخواهد از جائی که خوابیده است یا آرام بنشسته است،
برخیزد...
((رضا براهنی))
بقیۀ شعر را در ادامۀ مطلب بخوانید...