((مونس و مردخای))
اینکه چطور مونس و مردخای به یکدیگر دل بستند از آن بازیهای تقدیر است که کسی از چند و چونش چیزی نخواهد فهمید؛ تنها همه با شگفتی شنیدند که مونس با آن رفتار و حرکات موقر و متشخص و آن بر و رو، که میتوانست دختر یکی از شاهزادههای قجری باشد و نامش فیالمثل مونسالسلطنه، دل به مردخای نکبتی بسته که علیرغم شایعاتی که دربارهی ثروت پنهانش وجود داشت، رفتار و کردار جلنبرش با هزار فرسخ فاصله، جای هیچگونه قرابتی باقی نمیگذاشت.
مردخای آن هنگام سمسار ته بازار عباسآباد بود. لقب سمسار یا احیانا عتیقهفروش عزت زیادی دارد...
((رضا جولایی))
بقیۀ داستان را در ادامۀ مطلب بخوانید...