((چککو پیره))
خورشید میان سکوت مقدسی طلوع میکند، مه کبودی که از بوی خوش جگن طلائی سنگین شده از جزیره سنگی به آسمان شناور است.
جزیره که میان توده خوابآلود آب تیره، زیر گنبد رنگ باخته آسمان نشسته، مانند مذبحی است برای الهه خورشید.
ستارهها تازه رنگشان پریده، اما زهره سفید هنوز در پهنه سرد آسمان تار، بالای تیغه نازک ابرهای کرکی میدرخشید. ابرها از اولین پرتو آفتاب صورتی رنگ شدهاند و انعکاسشان در سینه دریای آرام مانند صدفی است که از اعماق آبیرنگ به سطح آب آمده باشد...
((ماکسیم گورکی))
بقیۀ داستان را در ادامۀ مطلب بخوانید...