مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

نام تمامی پرنده‌هایی را که در خواب دیده‌ام،
برای تو در این جا نوشته‌‌ام...
نام تمامی آنهایی را که دوست داشته‌ام،
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خوانده‌ام،
و دستهایی را که فشرده‌ام،
نام تمامی گلها را
در یک گلدان آبی،
برای تو در این‌جا نوشته‌ام...
وقتی که می‌گذری از این‌جا،
یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن!
من نام پاهایت را برای تو در این‌جا نوشته‌ام...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مهشید امیرشاهی داستان» ثبت شده است


شش داستان کوتاه از مهشید امیرشاهی با صدای نویسنده داستان.


عنوان داستان ها:

1- آخر تعذیه.

2- قورباغه و گاومیش.

3- روباه و کلاغ.

4- جغدی که خدا بود.

5- نام... شهرت... شماره شناسنامه...

6- سگها.

برای دانلود فایل داستان ها به ادامۀ مطلب مراجعه کنید...


((سارِ بی‌بی‌خانم))


«بی‌بی آمد! بدو آمد!»
سارِ بی‌بی‌خانم روی لبه‌ی طشت رختشویی نشست و دو تا نوک محکم تو پرهای پف کرده‌ی سینه‌اش زد. بعد با عجله سرش را چرخاند و پشتش را نوک زد. سرش را کج کرد و توی چشم‌های بی‌بی‌خانم نگاه کرد و گفت: «آمد! بی‌بی آمد!»
بی‌بی‌خانم دستش توی آب صابون بود و به پرنده گفت: «از کنار طشت پاشو خانمچه. آب صابون می‌پره تو چشات. پاشو عزیزم، پاشو.»
سار، روی کنگره‌های لبه‌ی طشت جفتک جفتک زد و کنار ساق دست بی‌بی‌خانم ایستاد. با کله‌ی کج و با اصرار توی چشم‌های بی‌بی‌خانم خیره شد و تکرار کرد، «آمد! بی‌بی آمد! بدو آمد!»...

((مهشید امیرشاهی))

بقیۀ داستان را در ادامۀ مطلب بخوانید...