مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

نام تمامی پرنده‌هایی را که در خواب دیده‌ام،
برای تو در این جا نوشته‌‌ام...
نام تمامی آنهایی را که دوست داشته‌ام،
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خوانده‌ام،
و دستهایی را که فشرده‌ام،
نام تمامی گلها را
در یک گلدان آبی،
برای تو در این‌جا نوشته‌ام...
وقتی که می‌گذری از این‌جا،
یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن!
من نام پاهایت را برای تو در این‌جا نوشته‌ام...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هوشنگ مرادی کرمانی چکمه» ثبت شده است


((چکمه))


مادر لیلا، روزها، لیلا را می‌ گذاشت پیش همسایه و می‌ رفت سر کار. او توی کارگاه خیاطی کار می‌ کرد. لیلا با دختر همسایه بازی می‌کرد. اسم دختر همسایه مریم بود. لیلا و مادرش در یکی از اتاق های خانه مریم زندگی می‌ کردند. لیلا پنج سال داشت و مریم یک سال از او بزرگتر بود.
یک روز، عموی مریم برایش عروسکی آورد. آن روز، لیلا و مریم با آن خیلی بازی کردند. عروسک همه‌ اش پیش لیلا بود. لیلا دلش می‌ خواست عروسک مال خودش باشد. اما، مریم می‌ گفت:...


((هوشنگ مرادی کرمانی))

بقیۀ داستان را در ادامۀ مطلب بخوانید...