مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

نام تمامی پرنده‌هایی را که در خواب دیده‌ام،
برای تو در این جا نوشته‌‌ام...
نام تمامی آنهایی را که دوست داشته‌ام،
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خوانده‌ام،
و دستهایی را که فشرده‌ام،
نام تمامی گلها را
در یک گلدان آبی،
برای تو در این‌جا نوشته‌ام...
وقتی که می‌گذری از این‌جا،
یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن!
من نام پاهایت را برای تو در این‌جا نوشته‌ام...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پیتر کالو قمارباز بزرگ» ثبت شده است


((قمارباز بزرگ))


کشیش تاس را ریخت. شرط را روی کلیسا بسته بود. همین که تاس ریخته شد جمعیتی که در کازینو دور میز قمار جمع شده بود، نفس را در سینه حبس کردند: چهل و دو چشم سیاه کوچک به دو مکعب کوچک قرمز دوخته شد که توی هوا رفت و روی پارچه فلانل سبز فرود آمد. کشیش همین‌که تاس‌ها را انداخت چشم‌هایش را بست و خاطرات به آرامی در دهلیزهای سرد ذهنش به گردش در آمد: این‌که این همه چطور رخ داده و چرا کارش به اینجا کشیده بود.
سخنرانی آن روز در ماه ژوئن، درباره آیه دوازده از فصل چهارده انجیل بود.
چه بسا راهی از نظر انسان درست می‌نماید، اما در پایان به مرگ منتهی می‌شود...

((پیتر کالو))

بقیۀ داستان را در ادامۀ مطلب بخوانید...