این داستان، برگرفته از کتاب جمعه، سال اول، شمارۀ 4 (اول شهریور 1358)
کارلوس آرتورو تروکه، اهل کلمبیا، در سال ۱۹۲۷ متولد شده است. این قصه نویس با استعداد از سال ۱۹۶۰ به بعد شهرت یافته است و به عنوان داستانگوی ماجراهای جنگهای پارتیزانی در دشت، که بعد از سالهای ۱۹۵۰ در جلگههای شرقی کلمبیا آغاز شده، بلند آوازه است. داستان کوتاه «زنده باد رفقا» که در این جا میآوریم در مجموعهٔ «بهترین داستانهای کوتاه کلمبیا» که چند سال پیش چاپ شد جای گرفته است. تصویری حسّاس و عاطفی از نبردهای چریکی در امریکای لاتین.
((زنده باد رفقا))
ماجرای دشواری را از سر گذراندهایم در موریچال گرانده[۱] یک دسته گشتی دولتی را غافلگیر کردیم و راه عقبنشینیش را بریدیم. پنج نفر از دست دادیم و یک نفر مجروح را هم با خودمان میکشانیم و معمولاً هر وقت که میتوانستیم، مردگانمان را هم با خود میبردیم، اما این بار جرات نمیکنیم چنین کاری بکنیم، از آن بیم داریم که یکی از فراریها، با استفاده از تاریکی، اهل دهکده را خبر کرده باشد. ما در حال گریز هستیم، آمادهٔ جنگ نیستیم. مجروحی همراهمان است.
تند میتازیم تا در سپیده دم بهکماندوهای آئی آلای سیاه بپیوندیم.
گروه ما که گاه بهصد نفر میرسید حالا بهبیست نفر کاهش یافته است و ما با موافقت همگان بر آن شدهایم که برویم و صفوف چریکهای «سیاه» حیلهگر را فشردهتر کنیم.
هنگام راهپیمایی هیچ کس حرف نمیزند، اما گمان میکنم که ما همه بهجنگلهای نارگیل و رفقای از پای درآمدهمان میاندیشیم. دردی که حس میکنیم، همان دردی است که هنگام اعطای نشانهای نظامی احساس میشود.
از برابر دیدگانم، خاطرات زندگی پرخوف و خطری که بایستی من هم در آن شرکت میداشتم بهسرعت میگذرد:...
((کارلوس آرتورو تروکه))
بقیۀ داستان را در ادامۀ مطلب بخوانید...