مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

نام تمامی پرنده‌هایی را که در خواب دیده‌ام،
برای تو در این جا نوشته‌‌ام...
نام تمامی آنهایی را که دوست داشته‌ام،
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خوانده‌ام،
و دستهایی را که فشرده‌ام،
نام تمامی گلها را
در یک گلدان آبی،
برای تو در این‌جا نوشته‌ام...
وقتی که می‌گذری از این‌جا،
یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن!
من نام پاهایت را برای تو در این‌جا نوشته‌ام...

۲۰ مطلب با موضوع «رضا براهنی» ثبت شده است

سگ عصبی پهلوهایش مدام تَرَک برمی دارد، می‌لرزد، چرا بهار دیر کرده نمی‌آید؟
سگ عصبی خواب‌های مرا دیده، نفهمیده، شعرهای مرا گفته، باز، باز نفهمیده
سگ عصبی در افق برهنه شده، باز، باز شده
و بوسه‌های بلندی از لب‌های معشوقه‌های طاق و جفت من گرفته، می‌دانم، خائن؟
پهلوهایش مدام می‌لرزد
و چشم هایش، که از گوشه‌های خشک ترک برداشته

 

((رضا براهنی))

((چیزی که بر زبان نیاید هرگز به دنیا نخواهد آمد))

چیزی که بر زبان نیاید هرگز به دنیا نخواهد آمد
کسی که آفتابی الماس‌گون را درون خویش مدام با درد عشق می‌پروراند
به هیچ ستاره‌ی میخی که با نوک تیزش از دوردست‌های جهان شتاب‌زده فرا و فرو می‌گذرد اعتنا نمی‌کند
سه انگشت دست راست من به فرمان آفتاب در این زبان درندشت می‌دوند
و عزم چشمم از این آسمانِ درونم گسیل می‌شود
...
((رضا براهنی))

((مختاری مختاری))

چشم هایت را که ببندند مختاری مختاری مختاری
باغ­ هایت را که ببندند مختاری مختاری مختاری
این کویر زن آن کویر مرد این کویر کودک آن کویر آهو
این کویر طاووس آن کویر کفتر
همه می گویند مختاری مختاری مختاری
((رضا براهنی))

((آنچه نوشته‌ام))

 

نام تمامی پرنده‌هایی را که در خواب دیده‌ام
برای تو در این‌جا نوشته‌‌ام
نام تمامی آن‌هایی را که دوست داشته‌ام
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خوانده‌ام
و دست‌هایی را که فشرده‌ام
نام تمامی گل‌ها را در یک گلدان آبی
برای تو در این‌جا نوشته‌ام...
 

((رضا براهنی))

بقیۀ شعر را در ادامۀ مطلب بخوانید...

از هوش می...

معشوقِ جان به بهار آغشتۀ منی

که موهای خیس‌ات را خدایان بر سینه‌ام می‌ریزند و مرا خواب می‌کنند

یک روزَمی که بوی شانۀ تو خواب می‌بَرَدَم

معشوقِ جان به بهار آغشتۀ منی تو شانه بزن

هنگامۀ منی

من دست‌های تو را با بوسه‌هایم تُک می‌زدم

من دست‌های تو را در چینه‌دانم مخفی نگاه داشته‌ام...

...
((رضا براهنی))

تمرکز نشئه

 

چقدر و چند ازین پرنده‌ها بغل‌ات داری بپروازان همه را من آمده‌ام
آماده‌ام
از آسمان کاغذ خالی می‌بارد آغشته کردی آغشته مرا به خونِ خود بپروازان حالا
کاشکاش آمد کلاغ‌های جهان نیستند و آسمان می‌باراند روحِ تو را بر روی من
چقدر و چند ببینم و هیچ‌گاه سیر نشوم
می‌آمده‌ا‌ی انگار با غنچه‌ها از گوش‌هایت هرچه با چشم‌هایم تو را بخورم سیر نمی‌شوم
بسیرانم

...

((رضا براهنی))

رثای غزاله

لا
حالی که به نخجیر آیی از کشمیر
شالی از دریا آیی با
حالی که به آن گودی بی ما آیی
و سیاه آیی خوابایی از مخفیدر
حالی که ندانی که نمی‌دانی نه، دانی می‌دانی
با آن لب بالا برگشته بالا
لالا لالا تو غزاله لا
...
((رضا براهنی))

((خطبه پایان))


ما همه در عصر شوم خداحافظی در برابر هم ایستاده‌ایم
و این، متنِ من است
همه در عصر شومِ خداحافظی
ببین سراسرِ عمرم را که در ذیل متن‌های پرنده وَ پرنده‌شناسی عبور می‌کند
و متن‌ها عبور می‌کنند
نه بیت به بیت
که به مصراع‌های هر شکسته شکلی که چشم‌هایم آغوش‌های فراموشی را
به زخم‌های درونم بسپارند...

((رضا براهنی))

بقیۀ شعر را در ادامۀ مطلب بخوانید...

جهان ما به دو چیز زنده است

اولی شاعر

و دومی شاعر

و شما

هر دو را کشته اید

اول: خسرو گلسرخی را

دوم: خسرو گلسرخی را


((از مجموعه ظل الله (شعرهای زندان) چاپ اول: 1354))

((رضا براهنی))

تقدیم به خاطره‌ی مخدوش دوستم
اسماعیل شاهرودی [آینده] که در
پاییز شصت در تهران مُرد.

اسماعیل

قسم به چشم‌های سُرخ‌ات اسماعیل عزیزم،
که آفتاب، روزی، بهتر از آن روزی که تو مُردی خواهد تابید
قسم به موهای سفیدت که مدتی هم سرخ بودند
که آفتاب روزی که آفتاب روزی که آفتاب روزی
بهتر از آن روزی که تو مُردی خواهد تابید

((رضا براهنی))

بقیۀ شعر را در ادامۀ مطلب بخوانید...