مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

نام تمامی پرنده‌هایی را که در خواب دیده‌ام،
برای تو در این جا نوشته‌‌ام...
نام تمامی آنهایی را که دوست داشته‌ام،
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خوانده‌ام،
و دستهایی را که فشرده‌ام،
نام تمامی گلها را
در یک گلدان آبی،
برای تو در این‌جا نوشته‌ام...
وقتی که می‌گذری از این‌جا،
یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن!
من نام پاهایت را برای تو در این‌جا نوشته‌ام...

۳ مطلب با موضوع «چارلز بوکوفسکی» ثبت شده است

آبجوی ساعت 2 صبح
 
هیچی مهم نیست
اما وقتی روی تشک دست و پا می زنی
با رویاهایی احمقانه و یک قوطی آبجو
و همان موقع برگ ها می میرند و اسب ها می میرند
و خانوم های صاحبخانه به راهرو خیره مانده اند؛
سرزندگی موسیقی پشت پرده های افتاده،
توی آخرین غار یک مرد،
در جاودانگی کِشنده
و انفجار؛
هیچی نیست فقط چکه های شیر آب داخل سینک
بطری خالی
خوشحالی مصنوعی
محصوری جوانی،
زخمی و بی پناه
کلمه ها را می آموزی
به آنها چنگ می زنی
تا بمیری.
((چارلز بوکوفسکی))
((مترجم: سید مصطفی رضیئی))

آره
 
تمومِ هم سایه‌ها فکر می‌کنن
ما دیوانه‌ییم!
ما هم فکر می‌کنیم اونا
دیوونه‌ان!
هم ما و هم اونا
درست فکر می‌کنیم!

((چارلز بوکوفسکی))
((مترجم: یغما گلرویی))

علت و معلول
 
بهترین‌ها
معمولا با دستهایِ خودشون
قالِ زندگیِ خودشون رو میکنن،
فقط برایِ اینکه خلاص بشن،
و اون‌هایی که باقی میمونن
حتی ذره‌ای به عقلشون نمیرسه
که چرا همه دارن خودشون رو
از دست اون‌ها خلاص می‌کنن.

((چارلز بوکوفسکی))
((ترجمه: پیمان غلامی/ نیما مهر))