مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

نام تمامی پرنده‌هایی را که در خواب دیده‌ام،
برای تو در این جا نوشته‌‌ام...
نام تمامی آنهایی را که دوست داشته‌ام،
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خوانده‌ام،
و دستهایی را که فشرده‌ام،
نام تمامی گلها را
در یک گلدان آبی،
برای تو در این‌جا نوشته‌ام...
وقتی که می‌گذری از این‌جا،
یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن!
من نام پاهایت را برای تو در این‌جا نوشته‌ام...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پیاله دور دگر زد نصرت رحمانی» ثبت شده است

.

((پیاله دور دگر زد))

شبْ چشم
مویت کلافِ دود
دامن سپید
سخی تن


گویی گل مرا
دستی غریب سرشته است
اندیشه‌ی مرا
یغماگری
در شاهراه باد کشانده است
و غمگنانه‌ترین سرنوشت را
در کتیبه‌ی روحم
دستان آشنایی، به خطی غریب نبشته است
...

((نصرت رحمانی))

تله

 

رعد است و برق

باران سر شکیب ندارد

چون تازیانه ای کمر راه

در هم شکسته است

شب پیر و خسته است

وقتی که می روی

قفلی به در مبند

شاید اطاق کوچک من

امشب پناهگاهی گردد

یاران گمشده باز ایند

و باز شعله در اجاق بخندد

شعری و خنده ای و گپی

امید تازه، روی کومه به پا شد

((نصرت رحمانی))