مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

نام تمامی پرنده‌هایی را که در خواب دیده‌ام،
برای تو در این جا نوشته‌‌ام...
نام تمامی آنهایی را که دوست داشته‌ام،
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خوانده‌ام،
و دستهایی را که فشرده‌ام،
نام تمامی گلها را
در یک گلدان آبی،
برای تو در این‌جا نوشته‌ام...
وقتی که می‌گذری از این‌جا،
یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن!
من نام پاهایت را برای تو در این‌جا نوشته‌ام...

۱ مطلب با موضوع «ولامیر خلب‌ نیکوف» ثبت شده است

((باغِ حیوانات))

ای باغ، باغ
جایی‌که نردۀ آهنین، پدری را می‌مانَد که به اندرز،
برادری را به‌یاد ‌برادران می‌آورد و به جدالی خونین پایان میدهد.
جایی‌که آلمانی‌ها برای نوشیدن آبجو می‌آیند
و خوشگل خانم‌‌ها برای تن‌فروشی.
جایی‌که عقاب به بیضه نشسته‌است چونان ابدیتی،
خسته از روزی که هنوز شبانگاهی ندارد.
جایی‌که شتر، که بی‌سوار است کوهانِ بلندش،
داناست به معمای بودایی و نهان‌‌‌کننده‌ی تبسمِ چینی‌.
جایی‌که گوزن، تنها ترس است، شکُفته چون سنگی بزرگ.
جایی‌که مردم لباس‌های حسابی می پوشند.
جایی‌که قدم می زنند‌ مردم، حزین و غمین.
اما آلمانی‌ها از سلامتی شکفته‌اند.

((ولامیر خلب نیکوف))

(۱۹۲۲-۱۸۸۵)

((مترجم: مرتضی ثقفیان))

بقیۀ شعر را در ادامۀ مطلب بخوانید...