مادریگال
میراثِ من جنگلیست تاریک؛ که بهندرت به آن میروم.
اما روزی فرا خواهد رسید که مردگان و زندگان جا عوض میکنند.
آن گاه جنگل به جنبش درمیآید. ما بیامید نیستیم.
سختترین جُرمها لاینحل باقی میماند بهرغم تلاشِ پلیسهای بسیار.
همین طور جایی در زندکی ما عشقِ بزرگِ لاینحلّی وجود دارد.
میراثِ من جنگلیست تاریک اما من امروز در جنگلی دیگر راه میروم، جنگل روشن.
همهی جاندارانی که میخوانند پیچ و تاب میخورند میجُنبند و میخزند!
بهار است و هوا بس نیرومند.
من فارغالتحصیلِ دانشکدهی فراموشیام و همانقدر دست خالیام که پیراهن بر بندِ رخت.
((توماس ترانسترومر))
((مترجم: مرتضی ثقفیان))