ویرانیها
آن پرنده که به او پریدن آموختم
و به سوی سرنوشتاش پرکشید…
خیره میشوم به آسمان
و گذر ابرهای خالی را تماشا میکنم
تنم از خاطرات تهی میشود
و دلم را از این همه چشمانتظاری تهی میکنم
راز به سویی میرود
پرواز به دیگرسو
به سویی….
((کلارا خانس))
((مترجم: محسن عمادی))