.
((پیاله دور دگر زد))
شبْ چشم
مویت کلافِ دود
دامن سپید
سخی تن
گویی گل مرا
دستی غریب سرشته است
اندیشهی مرا
یغماگری
در شاهراه باد کشانده است
و غمگنانهترین سرنوشت را
در کتیبهی روحم
دستان آشنایی، به خطی غریب نبشته است
...
((نصرت رحمانی))