مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

نام تمامی پرنده‌هایی را که در خواب دیده‌ام،
برای تو در این جا نوشته‌‌ام...
نام تمامی آنهایی را که دوست داشته‌ام،
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خوانده‌ام،
و دستهایی را که فشرده‌ام،
نام تمامی گلها را
در یک گلدان آبی،
برای تو در این‌جا نوشته‌ام...
وقتی که می‌گذری از این‌جا،
یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن!
من نام پاهایت را برای تو در این‌جا نوشته‌ام...

رای دیگر

وقتی که دست می طلبد جان موافق است

بر کنده دل ز همهمه ها و گفت و گوی ها

مردی که رای دیگر دارد

می ایستد به پا

گلدان به روی طاقچه

دفتر به روی میز

چایی درون فنجان جان در میان مشت

در سنگری چنان

یک مرد در محاصره می ماند

تا آخرین فشنگ

با آخرین توان

در زیر چشم ما

یک مرد با هزار گلوله

می اوفتد ز پا

((سیاوش کسرایی))

((خطبه پایان))


ما همه در عصر شوم خداحافظی در برابر هم ایستاده‌ایم
و این، متنِ من است
همه در عصر شومِ خداحافظی
ببین سراسرِ عمرم را که در ذیل متن‌های پرنده وَ پرنده‌شناسی عبور می‌کند
و متن‌ها عبور می‌کنند
نه بیت به بیت
که به مصراع‌های هر شکسته شکلی که چشم‌هایم آغوش‌های فراموشی را
به زخم‌های درونم بسپارند...

((رضا براهنی))

بقیۀ شعر را در ادامۀ مطلب بخوانید...

جهان ما به دو چیز زنده است

اولی شاعر

و دومی شاعر

و شما

هر دو را کشته اید

اول: خسرو گلسرخی را

دوم: خسرو گلسرخی را


((از مجموعه ظل الله (شعرهای زندان) چاپ اول: 1354))

((رضا براهنی))

دو افسانه


سیاه بود آن سوی چشم
سیاه بود درون زبان
سیاه بود دل
جگر سیاه، شش ها سیاه
ناتوان از مکیدن نور
خون در ماز پرآوایش سیاه
روده ها جمع شده در دیگ سیاه
ماهیچه ها نیز سیاه
در تلاش برای رسیدن به نور
عصب ها سیاه، مغز سیاه
با رویاهایی مدفون در گور
روح نیز سیاه، با لکنتی بزرگ
ورم کرده از فریادی که نمی تواند
خورشید را به زبان آورد...

((تد هیوز))
((مترجم: حسین مکی زاده))

مهره سرخ

بسیار قصه ها که به پایان رسیید و باز
غمگین کلاغ پیر ره آشیان نجست
اما هنوز در تک این شام می پرد
پرسان و پی کننده هر قصه از نخست
دل دل زنان ستاره خونین شامگاه
در ابر می چکید
((سیاوش کسرایی))

سفرنامه‌ی مرد مالیخولیایی رنگ پریده
(صفر در منقار کلاغ زرد بی آسمان)


اقیانوسی از زرد چوبه زار زرنگاری
روخانه پیچاپیچ- شیر
رنگین کمانی از ارغوان و سینه‌ی سرخ زعفران
بنفشه و لیمو و سبز قبا
نردبانی از آتش
شعری نوشته شده
بر کاغذ سفید آسمان
پنجرهای که به نارنجی‌های غروب باز می‌شود
و از عطر سبز علف‌های قصه‌ی نارنج و ترنج
لبریز است
آهنگی از آواز زیتونی بال کبود کبوتر
پروازی در منقار کلاغ زرد بی آسمان
این است زندگی...


((کیومرث منشی زاده))

بقیۀ شعر را در ادامۀ مطلب بخوانید...

تقدیم به خاطره‌ی مخدوش دوستم
اسماعیل شاهرودی [آینده] که در
پاییز شصت در تهران مُرد.

اسماعیل

قسم به چشم‌های سُرخ‌ات اسماعیل عزیزم،
که آفتاب، روزی، بهتر از آن روزی که تو مُردی خواهد تابید
قسم به موهای سفیدت که مدتی هم سرخ بودند
که آفتاب روزی که آفتاب روزی که آفتاب روزی
بهتر از آن روزی که تو مُردی خواهد تابید

((رضا براهنی))

بقیۀ شعر را در ادامۀ مطلب بخوانید...