مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

شعر و داستان کوتاه

مکعب گرد

نام تمامی پرنده‌هایی را که در خواب دیده‌ام،
برای تو در این جا نوشته‌‌ام...
نام تمامی آنهایی را که دوست داشته‌ام،
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خوانده‌ام،
و دستهایی را که فشرده‌ام،
نام تمامی گلها را
در یک گلدان آبی،
برای تو در این‌جا نوشته‌ام...
وقتی که می‌گذری از این‌جا،
یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن!
من نام پاهایت را برای تو در این‌جا نوشته‌ام...

.

سروده و صدا: نصرت رحمانی
موسیقی: مجید انتظامی
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ـ ۱۳۵۶

.

******************

دانلود فایل mp3
حجم: 2.16 مگابایت

******************

((شیرین))

شیرین!
سوگلی عشق!
بالا بلند!
گیسو کمند!
از لابلای جنگل مژگانم،
از ماورای منشورهای سرشکم
رنگین‌کمان مرمر عریانت
تطهیر می‌کند، امواج چشمه را

شیرین!
جام شرابِ پیر!
ای طاقه‌ی حریر!
این چشمه‌سار، راهی دراز بُریده
از شیب تا نشیب پریده
تا مرمر بدنت را در بازوان تشنه کشیده.
قلبش با قلب تیشه‌ی فرهاد، بی‌شکیب تپیده.
بنگر به چشمه‌سار،
فریاد آتش است.
خون خورده تیشه‌ای
با صخره‌های سخت به حال نیایش است.
زیباییت مدام به حد ستایش است.
از قطره تا حباب
از برکه تا سراب
خواهان خواهش است.
چون بیستون که زیر تیشه‌ی فرهاد
در کار کاهش است.

شیرین!
قفل طلایی!
ای بازتاب رهایی!
جام چهل کلید بخت‌گشایی!
زیبایی‌ات
در تاب نظم «نظامی» نیست؛
در اعتبار حرمت زیبایی‌ات کلامی نیست؛
سرخ لبت آویزبند هیچ پیامی نیست.

شیرین!
ای لای‌لای باد!
آوازهای تیشه‌ی فرهاد
راه گریز نیست؛
جای ستیز نیست.
مشکن مرا
هشدار... هان!
«پرویز» تاجدار،
تیرش گذشت از چله‌ی کمان
اما صدای شیهه «شبدیز»
رعد است و برق بر تار و پود خرمن رویایم.
ای نازنین‌ترین
در کار مرگ نیز شکیبایم
ای‌وای من
ای‌وای
وای به شب‌هایم

شیرین!
عشق است و زخم؛
زخم است و خون؛
خونآبه و جنون.
دیگر نه کوه مانده نه اندوه.
دیگر نه عشق مانده و نه مرگ پُر شُکوه.
دیگر نه بیستونی و نه لذتِ ستوه.

شیرین!
وقتی دلی نمانده برای عشق،
با من بگوی:
«بر فرق خود بکوب گُل‌تاج تیشه را»

اینک منم
فرهاد کوهکن
فواره‌ای بلند
و رنگین‌کمان نور

((نصرت رحمانی))

توضیح:
متن سروده از روی صدای شاعر، پیاده شده است و با متن چاپ شده‌ی همین سروده، در مجموعه‌ی اشعار او [پیاله دور دگر زد] در چیدمان بیت‌ها تفاوت،‌ و کم‌وبیشی‌هایی دارد.